دکتر روگر ویتوز و کریستین. اچ گودفروی در کتاب قدرت کنترل ذهن و تفکر: چگونه میتوانید بر ذهن و تفکر خود مسلط شوید؟، به طور کامل به ارائهی اطلاعات مهم در خصوص عملی کردن راهحلهای مفید برای کنترل ذهن پرداختهاند. آنها به بررسی استنتاجهای عملی و تصدیق عوامل مورد نیاز در حمایت و پشتیبانی از کنترل ذهن میپردازند.
ذهن انسان از زمانی که با طلوع صبح از خواب بیدار میشود و تا لحظهای که دوباره به بستر خواب میرود، آکنده از پرسشهای اضطربآمیز ناشی از بروز هرگونه تظاهر و معانی مبهم است. این اضطرابها در هر دوره از زندگی روزمرهی ما در جریان است. همهی ما دائماً به سبب این اضطرابها دچار بیماری شک و تردید و حتی دردهای جسمانی شدهایم. لذا به دلیل کمبود امنیت درونی، خود را بیش از پیش فعال میکنیم تا بتوانیم به آرامش و سکون روح برسیم، اما فشارها و استرسهای روزمره ما را از لذت بردن باز میدارند. این عامل موجب میشود تا نسبت به تفکرات خود قدرت تسلط و تمرکز نداشته باشیم و در برنامهریزی زندگی و انسجام افکار درونی نقش ناخودآگاه کمتری داشته باشیم.
در کتاب قدرت کنترل ذهن و تفکر: چگونه میتوانید بر ذهن و تفکر خود مسلط شوید؟ (How To Control Your Brain at Will)، دکتر روگر ویتوز (Roger Vittoz) به بررسی نحوهی پرورش تسلط درونی انسان بر روی افکار خود پرداخته است تا شما بتوانید با استفاده از راهکردهای مفید آن در ایجاد تعادل بنیادی و یافتن راهحل اساسی در کاهش فشار و اضطراب درونی خود بکوشید. با برقراری این تعادل بنیادی میتوان فرآیندهای فیزیولوژیک را تا ده سال افزایش داد.
دکتر ویتوز در نگارش این کتاب به طور جدی به انجام کنترل ذهن و تفکر پرداخته است و برای این کار مهارت زیادی را صرف کرده است. او ذهن و تفکر را مرز میان روح و بدن در اجرای عوامل وجودی تعریف میکند. در این راستا، تمرین درمانی منجر به بروز راهحلهای تکمیلی و سازنده در بروز خلاقیتهای ذهنی میشود. اساس تسلط یافتن روی افکار زمانی حاصل میشود که فرد بتواند برای خودشناسیاش به دنبال کشف راههای رضایتبخش مرتبط با انرژیهای بالقوهی درونی خود باشد. این مراحل منجر به بروز برخی راهحلهای کلیدی میشود. آگاهی، هوشیاری، تمایل، آرزو، خواهش، اندام، روابط ساختاری پویا و... از جمله عوامل میانجی در چگونگی تفکر و سرانجام به نتیجه رسیدن محسوب میشوند.
در بخشی از کتاب قدرت کنترل ذهن و تفکر میخوانیم:
تصورات یک بیمار بدون تنظیم قوای ذهنی و تفکری، بیشتر به صورت مبهم و پراکنده خواهد بود. بروز هرگونه تحریکات آسیب پذیر، ترس و ناتوانی در بیمار باعث ایجاد اثرات ناخوشایند در ذهن نیمهخودآگاه بیمار میشود که به مراتب با افزایش اثرات منفی، روند زندگی او، ثابت و پر درد و رنج خواهد شد و فرد مرتباً در زندگی احساس بدبختی خواهد کرد. خوشبختانه، با توجه به اینکه فقدان کامل کنترل، یک وضعیت نهایی است، فرد به ندرت با آن مواجه میشود. آنچه ما در رفتار بیماران مییابیم، معمولاً در چهره، حالتهای رفتاری پرخاشگرانه، عصبی، کمبود ثبات کنترل و... است.
هنوز نظر کاربری وارد نشده است