نسرين ثامني: نسرين ثامني اولین نویسنده زن پس از انقلاب است که به سبک عامهپسند، شروع به داستاننویسی کرد و یکی از مطرحترین نویسندگان عامهپسند کشورمان است؛ نویسندهای که به قول خودش در سن18 سالگی برای نخستین بار نامش روی جلد کتاب رفته و به طور متوسط سالی 3 کتاب منتشر میکند که در این بیرونقی بازار کتاب معمولاً در شمارگان بالا و با تعداد چاپهای متعدد روانه بازار میشوند. با اينكه او نزدیک به سه دهه است با نوشتن 70 کتاب بسیاری از آثارش به چاپهای چندم رسیده است، اما خوانندگان بیشمارش با عنوان «نسرین ثامنی» بیشتر از چهرهاش آشنایند و شاید این به خاطر مهجور بودن و دور بودنش از رسانهها و مطبوعات بوده باشد. او پاورقینويسی است كه بيش از پانزده داستان بلند و رمان منتشر كرده است و میتوان او را پركارترين داستاننويس عامپسند زن نام برد. اين آثار خوانندگان زيادی دارند و مشغلههاي ذهني و اجتماعي خاصي را بازتاب ميدهند. پاورقینويسان از درگيری بر سر مسائل روزمره زندگي مينويسند و شاخهای از ادبيات است كه خصلت سرگرمكنندگياش بيشتر از ديگر اهداف داستاني است. خوانندة پاورقي، بيش از آنكه در بند درك علت وقايع باشد، نگران دانستن بقيه ماجراست. پاورقینويسان، بيش از آنكه دغدغه خلاقيت داشته باشند، به نوشتن همچون حرفه و وسيلهای برای امرار معاش نگاه میكنند. راز موفقيت داستان عامهپسند در توليد انبوه آثار مصرفي همشكل است، نه در توانايیهای هنری نويسنده. در واقع، بيش از نام نويسنده، مضموني اهميت دارد كه به آن پرداخته است. اما در مورد ثامني كشش حوادث داستان نيز در پرشمار شدن مخاطبان نيز موثر بوده است. داستانهای ثامنی بيشتر بيان روابط خانوادگی و مسائل اجتماعي جوانان است. مشكلاتی چون اختلافات بعد از ازدواج، جداييها و فقر و مسائل پس از آن. از جمله آثار اوست: "غروب آرزو"، "لحظههاي انتظار"، "تلخ و شيرين" و...اولين و زيباترين اثر نسيرين ثامني است كه نويسنده با برداشتي از زندگي واقعي به جنبهای متفاوت از مشکلات و معضلات جامعه مینگرد. حادثه یا حوادثی که بر قهرمان داستان میگذرد حقایق مسلم و انکارناپذیری است که بخشی از اجتماع ما را، به خصوص در روابط زناشویی دربرگرفته است. با بررسی اجمالی بر طبقات مختلف جامعه میتوان دریافت که اختلافات ناشی از تضاد اخلاقی و نداشتن فرهنگ صحیح زناشویی در بین زوجهای جوان به هر نحو و به هر شکلی وجود دارد. چكيدهاي از متن: چشمان درشت و زيبايش همچنان در قهقرا در حركت بود و من كه خود را منكوب و شكستخورده ميديدم به ناچار سكوت اختيار كرده و به چهرة زيبايش كه جذابيت و گيرايي ويژهاي داشت خيره ماندم. دستش را به گرمي فشردم و هيچ نگفتم. او در چشمانم خيره شد و لب+G14خند زد. نگاهمان گوياترين كلام بود شايد او در چشمانم احساس سپاس و حقشناسي را خوانده بود، زيرا كه برق اشك را در چشمان مهربانش ديدم.
هنوز نظر کاربری وارد نشده است